چگونه شعر بنویسیم؟

ساخت وبلاگ

دلگیری کدام عتابت گرفته‌بود؟
وقتی که شعر من به‌ خطابت گرفته‌بود

میخانه بود دفتر #حافظ وَزان میان
سُکر کدام بادهٔ  نابت گرفته‌بود؟

رویایِ که در آن‌سوی پلک تو می‌گذشت؟
با جذبهٔ چه وسوسه خوابت گرفته‌بود؟

ای جوهر عُصارهٔ مستی! به راستی
ته‌جرعهٔ کدام شرابت گرفته‌بود ؟

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

#سعدی

زلف بر باد مده ، تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن ، تا نکنی بنیادم

"مِی" مخور با همه کس، تا نخورم خون جگر!
سر مکش  تا نکشد سر به فلک، فریادم!

زلف را حلقه مکن تا نکُنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره ی شهر مشو ، تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم

اموزش...
ما را در سایت اموزش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdi mehdichavoshi بازدید : 155 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت: 16:31